دوشنبه، دی ۰۷، ۱۳۹۴

سپهر رحیمی به کمیسر عالی حقوق بشر : من شاهد آخرین روزهای عمر پدرم هستم و تقاضای دیدار مادرم را دارم.


نامه سپهر محمدرحیمی از بیمارستان «یو سی ال اچ» لندن به كميسر عالی حقوق بشر ملل متحد

 عالیجناب زید  رعد الحسین، کمیسر عالی حقوق بشر ملل متحد      
   
من سپهر محمدرحیمی متولد جولای 1995 ساکن لندن در حالی که بر بالین پدرم شاهد آخرین روزهای عمر او هستم این نامه را برای شما می نویسم.

پیشتر در نامه ی سرگشاده ام خطاب به مردم ایران همراه با مادربزرگ، عمه و عمویم از وجدان های بیدار دادخواهی کرده ام. (1)

در ژوئن 1997 وقتی 22 ماهه بودم، پدر و مادرم که هردو زندانی سیاسی سابق بودند برای ادامه ی مبارزه با رژیم خمینی به عراق و کمپ اشرف رفتند و من توسط پدربزرگ و مادربزرگم آقای جلیل محمدرحیمی و خانم صونا اوسطی که خود پیشتر زندانی سیاسی رژیم خمینی بودند بزرگ شدم. آن گونه که پدرم تعریف می کند از همان ابتدای ورود به عراق، برخلاف وعده های داده شده از سوی مجاهدین، وی مورد آزار و اذیت جسمی و روحی قرار گرفت و آن ها را برخلاف میل شان از هم جدا کردند.

پدرم، ابراهیم محمدرحیمی که سال ها به عنوان ناراضی در کمپ اشرف حضور داشت در سال 2004 پس از فروپاشی دولت عراق امکان جدایی از این فرقه را یافت و به کمپ تیف که زیر نظر نیروهای آمریکایی اداره می شد رفت. او پس از سال ها زندگی در چادر و تحمل مشقات بسیار خود را به انگلستان رساند و پس از مدتی این امکان را فراهم کرد تا من نیز در سن پانزده سالگی به او بپیوندم.

تا پیش از سقوط دولت عراق من هیچ گاه امکان گفتگوی تلفنی با پدر و مادرم را نیافتم و هیچ نامه ای نیز از آن ها دریافت نکردم. پس از آن نیز تا سال 2010 که در ایران بودم تنها یک بار با مادرم که در کمپ اشرف بود گفتگوی تلفنی داشتم در حالیکه با پدرم که در کمپ تیف به سر می برد بطور مستمر تماس داشتم.

در پنج سال گذشته که در لندن به سر می برم تنها سه بار قادر به گفتگوی تلفنی با مادرم شدم و این گفتگوها هر بار پس از اصرار و پافشاری و تهدید من مبنی بر تماس با رسانه ها صورت گرفت. در تماس های تلفنی یک یا چند نفر کنار مادرم حضور داشتند و من صدای آنها را می شنیدم که او  را هدایت می کردند که در چه موردی صحبت کند و یا چه پاسخی به پرسش های من بدهد.

متاسفانه سه ماه پس از ورود من به لندن، پدرم مبتلا به تومور مغزی شد. او پس از عمل جراحی، دچار سکته مغزی و فلج کامل شد اما با روحیه ی مقاومی که داشت پس از هفت ماه بستری بودن در بیمارستان دوباره راه افتاد.

در تابستان 2015 تومور مغزی پدرم بازگشت و پزشکان اعلام کرده اند که درمان ها نتیجه بخش نبوده و احتمالا در ماه آینده به کما خواهد رفت.

در ماه آگوست 2015 وقتی متوجه بازگشت بیماری پدرم شدیم به اصرار من نامه ای خطاب به مریم رجوی نوشته و خواستار انتقال مادرم به انگلستان یا آلبانی شدیم، اما متاسفانه پاسخی دریافت نکردیم و تماس های من با دفتر مجاهدین در لندن نیز حاصلی نداشت.

پیش از انتقال پدرم به بیمارستان در ماه نوامبر 2015 مجددا با پافشاری من نامه ای مشترک خطاب به مریم رجوی نوشته و از او خواستیم اجازه دهد مادرم به خارج از عراق منتقل شود. امکان انتقال او به لندن از طریق خانواده به سادگی میسر است و مجاهدین در تبلیغاتشان بارها اعلام کرده اند که خواهان خروج افراد از کمپ لیبرتی هستند اما کشورهای اروپایی حاضر به پذیرش آنان نیستند. ما برای استفاده از همه ی اقدامات قانونی در نوامبر 2015 از طریق وکیل امور مهاجرت با کمیساریای عالی پناهندگان در عراق تماس گرفتیم تا بتوانیم مراتب ورود مادرم به انگلستان را فراهم کنیم.
پدرم همیشه به من می گفت من و مادرت هیچ گاه بطور رسمی از هم جدا نشدیم. او تاکید می کرد نه تنها گفتگویی در این مورد بین ما صورت نگرفت بلکه برای تصمیم گیری در مورد جدایی حتی قادر به دیدار یکدیگر نشدیم. در تمام گفتگوهایی که با مادرم داشتم او نیز هیچگاه صحبتی از این که از پدرم طلاق گرفته نکرد. هیچ مدرک و سند حقوقی مبنی بر طلاق پدر و مادرم موجود نیست.

عالیجناب زید  رعد الحسین
در پاسخ به تقاضای انسانی ما، از طریق سایت های وابسته به مجاهدین متوجه شدم که نامه ای به تاریخ 17 دسامبر 2015 با امضای مادرم خطاب به شما منتشر شده که حاوی ادعاهای کذب و اتهامات شریرانه نسبت به پدرم و من است.
در نامه مزبور از زبان مادرم آمده است:
«من مدت‌هاست سوژه یک جنگ روانی از سوی رژیم آخوندی و وزارت اطلاعات آن قرارگرفته و از شما خواستار رسیدگی به این مسأله حقوق بشری هستم. سایت‌های وزارت اطلاعات مدت‌هاست در مقالات و نامه‌هایی توسط همسر سابق من بنام ابراهیم محمد‌رحیمی که 18 سال پیش از یکدیگر طلاق گرفته و هیچ نسبتی با من ندارد، علیه شخص من لجن پراکنی نموده و چنین وانمود می‌کند که من خلاف انتخاب خودم در لیبرتی هستم و خواستار دیدار با من شده است. در این کارزار کثیف پسر 20 ساله‌ام به اسم سپهر را نیز به خدمت گرفته  است.»

از آن جایی که پدرم به لحاظ جسمی در شرایط بسیار بحرانی به سر می برد امکان پاسخگویی به این اتهامات سخیف را ندارد و من مجبورم به تنهایی پاسخ دهم.

برخلاف ادعای مطرح شده در نامه ی منتسب به مادرم، مطلقا از سوی ما «علیه وی لجن پراکنی» نشده است. در طول 5 سالی که با پدرم زندگی کرده ام، او همیشه از مادرم با احترام و نیکی یاد کرده است. آیا تقاضای دیدار یا انتقال مادرم به محلی امن، «لجن پراکنی» و «کارزار کثیف» است؟

حتی اگر ادعای رهبران مجاهدین را بپذیریم که مادرم آزادانه از پدرم جدا شده است و امروز هیچ پیوند قانونی و عاطفی با او ندارد و برایش مهم نیست پدرم چگونه با هیولای مرگ دست و پنجه نرم می کند و از زندگی و مبارزه می گوید آیا می توان پذیرفت که مادری این گونه بیرحمانه با فرزندش که از کودکی قادر به زندگی با او نبوده و سختی های زیادی را از سرگذرانده و امروز در کنار بالین پدرش شاهد مرگ تدریجی اوست صحبت کند؟ از طرح اتهامات کثیف علیه پدرم که سمبل ایستادگی و مقاومت است می گذرم اما آیا مهر مادری اجازه می دهد که چنین اتهامات شرم آوری را علیه فرزندش که در موقعیت خطیری به سر می برد مطرح کند؟

از قول مادرم نوشته اند:
« پسرم سپهر در سال 83 زمانی که کمپ اشرف تحت حفاظت نیروهای آمریکایی بود به همراه مادربزرگ و پدربزرگش بدیدن من در اشرف آمد و دو هفته نزدم ماند ، سال‌های بعد سپهر توانست به انگلستان برود و او اکنون یک جوان 20 ساله ساکن انگلیس است و با او در ارتباط هستم. حال شرم‌آور است ابراهیم محمد‌رحیمی که سال‌ها است زندگی شخصی خودش را  دارد برای اجرای مأموریت‌های وزارت اطلاعات سپهر را مورد سوءاستفاده قرار می‌دهد تا به خیال خودش از این طریق مرا از مبارزه علیه رژیم بازدارد.»

ادعاهای فوق که در نامه منتشر شده در سایت های وابسته به مجاهدین مطرح شده، دروغ محض است. در طول دو هفته ای که همراه پدربزرگ و مادربزرگم در عراق بودیم در تمام دیدارهایی که با مادرم داشتم چند نفر او را همراهی می کردند و او اجازه نداشت مرا که کودکی هشت ساله بودم به تنهایی ببیند. او مانند یک زندانی به ملاقات من می آمد و به من اجازه داده نشد هیچ شبی را در آغوش او به صبح برسانم. آنها به گونه ای ملاقات ها را تنظیم می کردند که حتی در راه، پدر و مادرم همدیگر را نبینند.

سپهر محمدرحیمی به همراه مادر بزرگ و پدربزرگ و پدرش در اشرف

در نامه ی منتسب به مادرم، ادعا شده که او در ارتباط با من است! آیا عجیب نیست در حالی که مادرم شماره تلفن دستی من را در اختیار دارد به جای آن که با من تماس بگیرد و مرا از توطئه ی احتمالی وزارت اطلاعات برحذر دارد و در این شرایط سخت از اندوه من بکاهد خطاب به شما نامه می نویسد و در سایت های وابسته به مجاهدین انتشار می دهد؟ آیا همه ی این ها دال بر این نیست که من و پدرم هدف «کارزار کثیف» مجاهدین قرار گرفته ایم؟

اتهام «اجرای ماموریت های وزارت اطلاعات» توسط پدرم بیشرمانه است. از روزی که به لندن آمدم تا کنون بارها از پدرم شنیده ام که «مبارزه با رژیم خمینی اصل است» و هیچ چیز نباید ما را از این راه بازدارد. با آن که او حافظه نزدیکش را از دست داده اما همچنان از مبارزه و مقاومت می گوید. او به شهادت همه زندانیان سیاسی هم بندش یکی از خوشنام ترین زندانیان سیاسی ایران بوده و 11 سال از عمرش را در زندان های رژیم خمینی گذرانده. 4 خواهر و برادر و یک خواهرزاده اش توسط رژیم خمینی اعدام شده اند. خانواده ی محمدرحیمی یکی از شناخته شده ترین خانواده ها علیه رژیم خمینی در ایران هستند.

عالیجناب زید  رعد الحسین

از بیان سختی ها و مشقت هایی که از دوران کودکی تا کنون متحمل شده ام خودداری می کنم اما طرح چنین اتهاماتی علیه پدرم که سطح هشیاری اش به شدت پایین آمده و از دو پا فلج است و دست هایش نیز به زودی از کار خواهد افتاد و آخرین روزهای عمرش را سپری می کند شرم آور است و دردناکتر آن که از زبان مادرم مرا نیز متهم به همکاری با وزارت اطلاعات کرده اند.

سپهر محمدرحیمی در آغوش مادرش قبل از رفتن به اشرف


شما بهتر از من می دانید که در نظام های قضایی حتی حکم اعدام را نیز به خاطر بیماری مجرم به تعویق می اندازند اما رهبری مجاهدین با انتشار این دروغ ها و اتهامات شریرانه از زبان مادرم می کوشد پدرم را روی تخت بیمارستان شکنجه دهد.
در نامه ی منتسب به مادرم، رهبری مجاهدین مدعی شده است که من و پدرم زمینه ساز حملات نظامی بعدی رژیم ایران به لیبرتی هستیم! آیا ارسال نامه از طریق وکیل امور مهاجرت به کمیساریای عالی پناهندگان و درخواست انتقال مادرم به محلی امن، زمینه سازی برای حمله ی نظامی معنا می دهد؟ آیا همین ادعای بی پایه و غیرمنطقی دیگر موارد مطرح شده از سوی رهبری این سازمان را زیر سوال نمی برد؟

در پایان توجه شما را به تلاش های بعدی رهبری مجاهدین برای وادارساختن مادرم به امضای متن های تهیه شده توسط آنان جلب می کنم و از شما مصرانه می‌خواهم که به‌عنوان عالی‌ترین مرجع مدافع حقوق بشر به تلاش های خود برای انتقال فوری کلیه ساکنان لیبرتی و مادرم به محلی امن ادامه دهید.

سپهر محمدرحیمی
( 28 دسامبر 2015)
1/ http://pezhvakeiran.com/maghaleh-74842.html

رونوشت :
عالیجناب آنتونیو گوترس کمیسر عالی پناهندگان سازمان ملل
آقای والکر تورک ، دستیار کمیسر عالی پناهندگان در امور حفاظت
خانم جنیس مارشال ، کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل
دفتر کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد در لندن
دفتر کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد در بغداد
عفو بین الملل دفتر لندن
دیده بان حقوق بشر
فدراسیون جهانی جامعه های حقوق بشر
آقای محمد هوشی وکیل خانواده

از سایت پژواک ایران

ویدئوی سپهر رحیمی در مورد تقاضای انتقال مادرش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر